
نورانیت آیتاللّه شهید دستغیب(قدس سره)
نگارنده از استاد عزیزمان آیتاللّه نجابت شنیدم که فرمودند:
یکی از رزمندگان در اوایل جنگ ایران و عراق برای من نقل کرد و گفت: من در حبس کُردها بودم، شبی خواب دیدم که امام خمینی به شیراز تشریف آوردند من هم پاسدار ایشان بودم، در همان عالم خواب احساس کردم که هیچکس جرأت نداشت به امام نزدیک شود و با ایشان صحبت کند از باب ابهّت و عظمتی که ایشان داشتند، امّا من میتوانستم، به آرامی نزدیک امام امّت رفتم و سؤال کردم که آقا شما آمدید اینجا برای چه و جهت اینکه قدمرنجه فرمودید به فارس چیست؟
فرمودند: مگر نمیدانی؟! میخواهند آیتاللّه سیّد عبدالحسین دستغیب را شهید کنند.
گفت: تا آقا فرمودند میخواهند آیتاللّه دستغیب را شهید کنند دیدم یک نور عجیبی مانند خورشید از طرف زمین به طرف آسمان بالا رفت. ایشان گفت: دو روز بعد از این خواب رادیو خبر داد که آیتاللّه دستغیب را شهید کردند (و این نور بزرگ به مبدأ نور مراجعت کرد).
و باز رؤیایی صادقانه
در ویژهنامه بیست و ششمین سالگرد این شهید بزرگوار مقالهای از استاد کریم محمودحقیقی که از دوستان نزدیک آیتاللّه شهید دستغیب هستند آمده که قسمتی از آن را نقل میکنیم:
»خرداد سال 42 و سخنرانی تند امام خمینی و سخنرانیهای شدید شهید دستغیب حکومت را بیطاقت کرده بود، که نیمه شبی به خانه ایشان ریختند و با کوفتن و زدن عدّهای از یارانشان، ایشان را جلب و با یک هواپیمای ارتشی از شیراز بیرون بردند، با اطّلاعی که آقای آیتاللّه حاج آقا جواد انصاری همدانی راجع به شهادت ایشان در سنوات گذشته داده بودند، من آن شب خواب از چشمانم ربوده شده بود، قدم میزدم، به ستارگان آسمان مینگریستم، گاه چشمانم از اشک پر آب میشد، اواخر شب لحظهای به خواب رفتم، در رؤیا دیدم پشت منزل ایشان در کوچه منبری زدهاند، سیّدی جلیل القدر که او را نمیشناختم بر فراز منبر بود و انبوه مردم هم در کوچه نشسته بودند. آن سیّد خطیب با آهنگی جانسوز اشعاری را میخواند، آن اشعار برایم تازگی داشت، جانم را مینواخت، با هیجانی شدید از خواب برخاستم، بیتی از آن در خاطرم مانده بود، دیدم وزن با مثنوی مولوی تطابق دارد، همان ساعت به کشفالابیات مثنوی مراجعه کردم عین آن اشعاری را که در رؤیا شنیده بودم در آنجا یافتم، برایم مسلّم شد که این یک بشارت ملکوتی است، امیدم به بازگشت شهید دستغیب زیاد شد، نه تنها به سلامتی او بلکه به احیاء ایده او و به فعلیت درآمدن خواستههایش. میدانم که بسیار مایلید که بدانید آن ندای ملکوتی چه بود، آری این اشعار بود:
مصطفی را وعده کرد الطاف حق گر بمیری تو نمیرد این سبق
من کتاب و معجزت را دافعم بیش و کم کن را ز قرآن مانعم
کس نتابد بیش و کم کردن در او توبه از من حافظی دیگر مجو
رونقت را روز، روز افزون کنم نام تو بر زرّ و بر سکّه زنم
منبر و محراب سازم بهر تو در محبّت قهر من شد قهر تو
من مناره پر کنم آفاق را کور گردانم دو چشم عاق را
چاکرانت شهرها گیرند و جاه دین تو گیرد ز ماهی تا به ماه
هست قرآن مر تو را همچون عصا کفرها را در کشد چون اژدها
تو اگر در زیر خاکی خفتهای چون عصایش دان تو آنچه گفتهای
بعد از سالها، طلوع خورشید انقلاب، تعبیر خوابم را روشن نمود. (ویژهنامه بیست و ششمین سالگرد شهید دستغیب(ره).)
به نقل از کتاب خراباتیان عشق
تالیفات شهید دستغیب:
1- کتاب قلب سلیم در رشته اخلاق که بسیار زیبا نوشته شده است.
2- حقایقی از قرآن.
3- معراج.
4- ماه خدا.
5- صدیقه کبری.
6- کتاب داستانهای شگفت.
7- هشتاد و دو پرسش.
8- گناهان کبیره در دو جلد.
9- سوره نجم.
10- سیدالشهدا علیه السلام.
11- معاد.
12- صلوه الخاشعین.
13- قلب قرآن.
14- شرح حاشیه بررسایل شیخ مرتضی ( چاپ نشده ) .
با شروع نهضت روحانیت در سال 1341 مبارزه ایشان با رژیم شاه که از زمان رضاخان ادامه داشت، علنی و آشکار گردید و شب های جمعه پس از دعای کمیل سخنرانی سیاسی و تهییج کننده ایشان تا نیمه خرداد 42 در جمع انبوه شنوندگان نقش بزرگی در پیشبرد انقلاب داشت و نوار سخنرانی های ایشان تا اقصی نقاط ایران منتشر می گردید. در خرداد 42 بازداشت و به تهران اعزام گردیدند و پس از آزادی اززندان مدتی نیز تبعید و در سال 43 نیز مجددا زندانی و تبعید گردیدند و در سال 56 نیز مدتی زندانی و یا در منزل محاصره و تحت نظر بودند و با تمام این فشارها حاضر به مذاکره و مصالحه با رژیم پهلوی نشدند و پرچم مبارزات مردم فارس را در این مدت پانزده ساله بر دوش داشتند.
پس از پیروزی انقلاب به نمایندگی اول فارس در مجلس خبرگان انتخاب شده و همزمان به درخواست اهالی شیراز و فرمان امام خمینی امامت جمعه را عهده دار شدند و مشغول خدمت به مردم مستضعف بودند که در تاریخ بیستم آذرماه 1360 مطابق با 14 صفرالخیر 1402 هنگامی که عازم نماز جمعه بود به دست منافقین از خدا بی خبر به درجه رفیع شهادت نایل گردید و به اجداد طاهرینش پیوست.